سیاوشسیاوش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

سیاوش ماحصل عشق ما

پسر خوشتیپ مامان

مامان حاضر شدم منو میبری گردش تا مامان حاضر بشه یه کم ماشین بازی کنم     لبخندتو با دنیا عوض نمیکنم     ای بابا مامانی چرا نمیای اینم حیاط باصفای مامان بزرگ     تا مامانم با تلفن حرف بزنه از پله ها برم بالا   تا حالا اینجارو ندیده بودم ای وای انگار مامانم فهمیده من اومدم اینجا مامانی من خوشگل شدم واااااااااااااااااااااجدی میگی ...
13 ارديبهشت 1392

سیاوش و وداع با پستونک

پسر نازم سلام با اومدن بهار  و متحول شدن طبیعت زیبای خداوند تحولی بزرگ توی زندگی تو اتفاق افتاد تحولی آنی و با موفقیت.چند وقتی بود که به فکر جدا کردن تو از یار دیرینه و مونس شبها و همدم صبحهات یعنی پستونکت بودم .پستونکی که لحظه ای از دهنت جدا نبود و با هر مک زدنی بهش احساس شادی و آرامش میکردی اما همین یار دیرینه و شریک شب و روزت باعث شده بود کمتر صحبت کنی و کمتر غذا بخوری بخاطر همین تصمیمم رو عزم کردم تا شما دو تا رو از هم جدا کنم هر چند میدونستم هم برای تو و هم برای من سخته اما این سختی باید از جایی شروع میشد . یه صبح قبل از بیدار شدنت سر پستونکت رو با قیچی جدا کردم و با کمال شرمندگی اونرو گذاشتمش رو اپن آشپزخونه بیدار که شدی...
1 ارديبهشت 1392

سیاوش و سیزده بدر

  مامانی این توپ رو خاله یلدا برات خرید   یه استراحت کوچولو تو چادر مسافرتی هوا انقده گرم بود که لباسهاتو در اوردی       اینم دختر خاله جونت زهرا خانم     اینم سفره ناهارمون اینم یه چای ذغالی بعد از غذا اینجام میخوای لباسهاتو انتخاب میکنی   فدای خندت بشم مامانی اینم دختر خوشگله مامان ...
1 ارديبهشت 1392

عکسهای برج میلاد

    یه عمو جون از دوران سلجوقی اینم ابن سینا     بابایی و سیاوش کنار هفت سین   از این مراسم ورزش سنتی خیلی خیلی خوشت اومد اینم پسر خالت امیر خان اینجام میخواستی از صندلی ماساژور استفاده کنی   اینجام طبقه اول برج میلاد بود ...
1 ارديبهشت 1392
1